فرازفراز، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

فراز همیشه سرفراز

من فرازم

من فرازم

 

 

فراز همیشه سرفراز و نتیجه یک عشق پاک كه ساعت 45/8 آخرین روز اولین ماه دومین فصل سال 1386در بیمارستان پاسارگاد تهران به کمک دکتر خوب و مهربونم (خانم دکتر شاکری) پا به این دنیای خاکی گذاشتم تا شادي بخش زندگي مامان و باباي مهربونم باشم

بهار 86

خريد خونه و اثاث كشي     پانكراتيت   پسر توپولوي من   سيسموني  این فقط یه گوشه کوچیک از زحماتیه که مامانی و باباجون برای ورودت کشیده بودن دستشون درد نکنه ...
14 تير 1391

پاييز 90

رفتم آمادگي   بالاخره اتاقدار شدم   مهموني دوستاي مامان   يه تولد با تم BEN 10   يه اتفاق وحشتناك   تولد ماني     ...
14 تير 1391

تابستان 90

دايي علي   يا حبيبي   شمال- درياكنار   یه تولد کوچولو خونه خاله آزیتا پسر 4 ساله من  امسال تولد هال و هوای دیگه ای داشت و اونم فقط و فقط بخاطر حضور داییت توی جشن کوچیکمون بود دلت میخواست کیکت شکل میکی موس باشه ولی در آخرین لحظات و توی قنادی تصمیمت عوض شد و اسپایدرمن رو انتخاب کردی بقیه عکسای تولدت رو توی ادامه مطلب گذاشتم پسر 4 ساله من غذاها که عبارت بودند از: سبزی پلو با ماهی شکم پر چلو خورش بامیه ته دیگ و ته چین بادمجان حصیری کیک غذایی سالاد آشیانه پرنده سالاد فصل قالبی ماست و خیار یه نمای کلی از می...
14 تير 1391

بهار 90

سال نو مبارك يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر اليل و النهار يا محول الحول و الحوال حول حالنا الي احسن الحال اينم چندتا از عكسهاي تو كنار سفره هفت سين كوچيكمون تقويم   توي مامي سايت خيليها رو ديده بودم كه براي بچه هاشون دارن تقويم درست ميكنن. منم دوست داشتم كه اينكار رو براي تو انجام بدم ولي فتوشاپ بلد نبودم. يكي از دوستان مامي سايت برام زحمتش رو كشيد ولي اصلا به دلم ننشست و بالاخره مجبور شدم خودم دست بكار بشم. اينقدر اين در و اون در زدم تا بالاخره يه چيزهايي ياد گرفتم و با توجه به اونا برات يه تقويم روميزي درست كردم. تقويمي كه هر صفحه از اون عكسي از تو رو توي خودش جاي داده بود. وقتي كه كار طراحيش تموم شد...
14 تير 1391

زمستان 89

پارک بانوان تولد دانيال اینم دوتا موش که دارن به کیک ناخنک میزنن  عذرخواهی کارنامه سه ماهه اول   هيچوقت يادم نميره روزي كه از طرف مهد برام نامه آوردي كه قراره هفته آيندهاش ازتون امتحان بگيرن. خيلي دلشوره داشتم. آخه اولين باري بود كه بايد براي امتحان آمادت ميكردم. اما نميدونستم چه جوري؟!! يه كم چيزهايي رو كه توي مهد ياد گرفته بودي رو باهات تمرين كردم و بعدشم ديگه سپردمت به خدا. به هه گفته بودم كه براي موفقيتت دعا كنن. دل توي دلم نبود. روز اول امتحان زبان داشتي و روز بعدش هم امتحان مفاهيم و بقيه دروست. وقتي كه نتيجه امتحاناتت رو ديدم بهت افتخار كردم. با اينكه يك ماه ديرتر از بقيه بچه ها رفته بود...
14 تير 1391

پاييز 89

مهد کودک خورشید داره بازينو اینم مربوط به روزیه که با مهدتون رفتی شهربازی. اولش که از من جدا شدی خیلی گریه و بی تابی میکردی ولی خدا را شکر بهت خیلی خوش گذشته بود کدو قلقله زن زبل خان  امروز رفته بودیم بیرون که برای فراز یه چرخ کوچولو بخریم که بتونه توی خونه باهاش بازی کنه و دیگه نخواد بره توی پارکینگ.   تا زمانی که برسیم به مغازه چرخ فروشی خبر نداشت که کجا داریم میریم و وقتی که دید جلوی مغازه ایستادیم کلی ذوق کرد. توی مغازه اول چیز مناسبی ندیدم و رفتیم یه جای دیگه که اونجا هم برای توی خونه و برای سن فراز چیزی نداشت و امید میخواست یه دوچرخه براش بخره که ظاهرا باباشو اذیت میکنه و با گریه و...
14 تير 1391

تابستان 89

خونه خاله آرزو اینجا خونه خاله آرزو (یکی از دوستهای دانشگاه من) هست. اون دوتا دختر خوشگل هم یکیشون (بزرگه) سانیا دختر خاله افسانه و اون یکی آناهیتا دختر خاله آرزو هستن. فراز 3 ساله مي شود با چه عشقی به کیکت نگاه میکنی. بدجوری گیر داده بودی که حتما شکل گاو باشه آتلیه Pike اینارو بعدا برات میذارم دبي  اینم عکسهای سفری که با مامانی و باباجون رفته بودیم عکس اول مربوط به شبی هست که با کشتی رفته بودیم گردش سنجاب کوچولو جشنواره بادبادکها اینجا هم جشنواره بادبادکها بود که سه تایی با مامانی و باباجون و خاله مریم رفه بودیم و کلی خوش گذشت و تو هم به قول خودت سنجاق شدی &nb...
14 تير 1391

زمستان 86

يزد یادش بخیر چه سفری بود من و تو با مامانی و باباجون رفتیم یزد برای بله برون گلناز ولی بخاطر برف سنگینی که اومده بود یه سری از پروازها کنسل شدن و مجبور شدیم بیشتر پیش خاله آزیتا بمونیم ...
14 ارديبهشت 1391

تابستان 86

آخرين روزهاي يكي بودن  این عکس رو تقریبا ١٠ روز قبل از بدنیا اومدنت توی خونه خاله بزرگی گرفتم   به اين دنيا خوش اومدي  این اولین عکسیه که توی این دنیای خاکی ازت گرفته شده   اینم وقتیه که آوردنت پیش من و برای اولین بار توی بغلم بودی   ...
14 ارديبهشت 1391